• وبلاگ : پناه خيال
  • يادداشت : خاطرات 2
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + عمو فريد 


    حس نوستالژيک دهه شصت هرگز تکرار نخواهد شد... وقتي که من با چند جلد کتاب فيزيک هاليدي و شيمي مدرن و زبان جواد عسگري و رياضي شهرياري و ارنست همينگوي و ژول ورن ... دانشمند محله مون حساب ميشدم... اينکه قدم بلند بود و دروازه بان بازي هاي گل بزرگ ميشدم ... اينکه هر کي تو محل عاشق يکي از دختراي محله بود و بقيه با کنايه هاي شيرين و بدون هزل باهاش شوخي ميکردن ... اينکه عصر جمعه بعد از فيلم سينمايي ... ميومديم غم عصر جمعه هامونو توي حرف هاي بي سر و ته دسته جمعي فراموش کنيم ... اينکه يواشکي کاست ابي و داريوش و شهرام شب پره رو بين خودمون رد و بدل کنيم.

    اينکه وقتي ..آقاي يکي از بچه ها رد ميشد همه ساکت ميشدن و اون بچه يواش از جمع جدا ميشد و بدون خداحافظي ميرفت خونه ... همه چيز حرمت داشت ... هر چيزي رو ميشد اندازه کرد ...


    پاسخ

    واي چه حسي.. كاملا منتقل شد... عمو مرسي كه سر زدي

    با سلام خدمت دوست خوبم . اين جمله زيبارو ديدم دلم نيومد با دوستم تقسيمش نکنم . اين متن تقديم شما

    http://irimg.net/images/urm35jyrmluxy43qisy.jpg

    پاسخ

    خيلـــي ممنون رفيق