همه می خواهند جای تو را بگیرند بی آنکه بدانند تو هم دیگر جایی نداری ...
اگر خداوند ؛ آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت ! درون من زنی زندگی می کند
پیشاپیش ماه یادآوری بندگی های از یاد رفته دل تنگی های به سحر نشسته و آرامش های افطار به همه ی مسلمانان و دوستان عزیزم مبارک می دانی؟ کاش میدانستی که درون قلبم خانه ای داری تو که همیشه آنرا با شفق می شویم و با آن میگویم که تویی مونس شبهای دلم کاش میدانستی باغ غمگین دلم بی تو تنها شده است و گل غم به دلم وا شده است کاش میدانستی که درون قلبم با تپشهای عشق هم صدا هستی تو .کاش میدانستی که وجود تو و گرمای صدایت به من خسته و آشفته حال زندگی می بخشد کاش میدانستی……. کاش می دانستی
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا …
به غایت بینهایت لجباز
آستین به فراموشی تو که بالا می زنم
با همان سماجت کودکانه اش
مو به مو سمفونی صدایت را در گوشم اجرا می کند..
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است !
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی
در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند
آن وقت با خودت بگویـی :
بگذار منتـظـر بمانند !
" حسین پناهی "
Design By : ParsSkin.Com |