سفارش تبلیغ
صبا ویژن








منو اون...ای نامهربان، دیدی که این امید قدیمی ات چه راحت گفت برو ، که رفتنی هستی !

و در آن هنگام که آسمان زندگیت ابری بود، چه بی خبر رفت و تو در میان دستهای تنها، تنهاتر گذاشت . حال آنکه شکوفه های یکرنگی در آسمان زندگیت پرپر شدند .. بیا که تا فرصت هست با آوارهای ویران کلبه وجودم سرائی دیگر بساز !

برای من که سراسر جنون توام ، اما اگر در این آشفته بازار خیال رفتن داری بی گلایه برو که دیگر طاقت گریستن ندارم. هرچند که چشمانم همیشه به هوای تو ابری خواهند بود.

برو ! که همین خاطراتت برایم کافیست . برو و بگذار که که به عشقت جاده ها بی پایان شوند .. اگر حکم تقدیر به جداییست اگر دستهایمان به هم نخواهند رسید ، پس بگذار که به تنهایی عادت کنند، اگر من در پیله عشقت فرصت پروانه شدن نخواهم داشت پس بگذار که به پرواز نیندیشم!!!

اگر صبحگاهان دیدگانم به رخسار تو روشن نخواهند شد پس بویت را از قاصدک خیالم دریغ مکن.

بگذار که با حریر این پیله های کاغذی جاده رفتنت را ابریشمی کنم!

باشد که به حرمت عشق ، فاصله ها را کمتر و انتظار را بدرقه راهت کنم..........

میخواهم آغاز دوست داشتن را برایت بازگویم:

گرچه پایان راه ناپیداست

من به پایان دگر نیندیشم

همین دوس داشتن برایم زیباست!


نوشته شده در ساعت توسط sayda نظرات ( ) |





Design By : ParsSkin.Com


پناه خیال


برچسب‌ها:
[ یکشنبه 103/2/16 ] [ 5:4 عصر ] [ ] [ نظر ]